خیال خاکستری

«


 

وای ؛ باران باران

شیشه ی پنجره را بَاران شست.

از دل من اما ،

چه کسی نقش تو را خواهد شست؟

آسمان سربی رنگ ،

من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ.

می پرد مرغ نگاهم تا دور

وای باران باران

پرمرغان نگاهم را شست.

نویسنده: سیمین ׀ تاریخ: دو شنبه 20 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

http://www.uniqelove.blogfa.com/عکس های عاشقانه پاییزی، عکس های آخرین روز های پاییزی، عکس های رمانتیک پاییزی, عکس های برگ ریزان پاییز, برگ درختان پاییزی, جدیدترین عکسهای پاییزی, والپیپرهای زیبای عاشقانه پاييزhttp://www.uniqelove.blogfa.com/بی تو دنیام خزونه

نویسنده: سیمین ׀ تاریخ: دو شنبه 20 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 

 

http://uploadkon.ir/uploads/Alone-47.jpg
گریه کردم گریه هم این بار آرامم نکرد


هرچه کردم ـ هر چه ـ آه انگار آرامم نکرد


روستا از چشمِ من افتاد، دیگر مثلِ قبل


گرمی آغوش شالیزار آرامم نکرد


بی‌تو خشکیدند پاهایم کسی راهم نبرد


دردِ دل با سایه‌ی دیوار آرامم نکرد


خواستم دیگر فراموشت کنم اما نشد


خواستم اما نشد، این کار آرامم نکرد


سوختم آن‌گونه در تب، آه از مادر بپرس

دستمالِ تب‌بُر نم‌دار آرامم نکرد


ذوق شعرم را کجا بردی؟ که بعد از رفتنت


عشق و شعر و دفتر و خودکار آرامم نکرد


 

تقدیم به كسی كه دوستش دارم ولی نمیخواد باورم كنه



نویسنده: سیمین ׀ تاریخ: دو شنبه 20 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

گریه گن گریه قشنگه.....

گریه کن گریه قشنگه

گریه سهم دل تنگه

گریه کن گریه غروره

مرحم این راه دوره

سر بده آواز هق هق

خالی کن دلی که تنگه

گریه کن گریه قشنگه

گریه قشنگه

گریه سهم دل تنگه

گریه کن گریه قشنگه

بزار پروانه احساس 

دلتو بغل بگیره

بغض کهنه رو رها کن

تا دلت نفس بگیره

نکنه تنها بمونی

دل به غصه ها بدوزی

تو بشی مثل ستاره

تو دل شبا بسوزی

گریه کن گریه قشنگه

گریه سهم دل تنگه


گریه کن

نویسنده: سیمین ׀ تاریخ: دو شنبه 20 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

استاد...

 

 استادم تو بودی که

دو واحد “عشق” را نتوانستم پاس کنم…

استادم تنهایی شد تمام واحدهای “درد” را پاس شدم

نویسنده: سیمین ׀ تاریخ: یک شنبه 19 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

خدای سکوت

 

این روزها دلم اصرار دارد
فریاد بزند؛
اما . . .
من جلوی دهانش را می گیرم،
وقتی می دانم کسی تمایلی به شنیدن صدایش ندارد!!!
این روزها من . . .
خدای سکوت شده ام؛
خفقان گرفته ام تا آرامش اهالی دنیا،
خط خطی نشود . . .!!! 
نویسنده: سیمین ׀ تاریخ: یک شنبه 19 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

هیچکی منو دوس نداره

 

 

هرکه خواهی باش!

این عادت مشترک انسان هاست

تو نیز

روزی ،، ساعتی ،، لحظه ای

احساس خواهی کرد

که هیچکس دوستت ندارد..



وقتی یه آدم میگه

هیچکس منو دوست نداره ،

منظورش از هیچکس

یک نفر بیشتر نیست . . .

همون یه نفری که واسه اون همـــه کسه !

رویا ها را ول کن دلم ..

هیچ "تو"یی دوستت نداشته ..

حتی "تو"های رویایت نیز

با "تو"های دیگر رفته اند..

بلند شو

رویا دیدن بس است!!

نویسنده: سیمین ׀ تاریخ: یک شنبه 19 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

انتظار

زمان بس كندمي گذرد براي آنان كه در انتظارند..

بس تند ميگذرد براي آنان كه مي ترسند..

بس كوتاه است براي آنان كه سر خوشند..

وبس طولاني است براي آنان كه در اندوهند..

 اما ابدي است براي آنان كه عاشقند....

نویسنده: سیمین ׀ تاریخ: پنج شنبه 16 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀


 

نویسنده: سیمین ׀ تاریخ: پنج شنبه 16 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 

 

باز باران
 با ترانه
با گوهر های فراوان
می خورد بر بام خانه
 
من به پشت شيشه تنها
ايستاده :
در گذرها
رودها راه اوفتاده.
 
شاد و خرم
يک دوسه گنجشک پرگو
باز هر دم
می پرند اين سو و آن سو
 
می خورد بر شيشه و در
مشت و سيلی
آسمان امروز ديگر
نيست نيلی
 
يادم آرد روز باران
 گردش يک روز ديرين
خوب و شيرين
توی جنگل های گيلان:
 
کودکی دهساله بودم
شاد و خرم
نرم و نازک
چست و چابک
 
از پرنده
از چرنده
از خزنده
بود جنگل گرم و زنده
 
آسمان آبی چو دريا
يک دو ابر اينجا و آنجا
چون دل من
روز روشن
 
بوی جنگل تازه و تر
همچو می مستی دهنده
بر درختان می زدی پر
هر کجا زيبا پرنده
 
برکه ها آرام و آبی
برگ و گل هر جا نمايان
چتر نيلوفر درخشان
آفتابی
 
سنگ ها از آب جسته
از خزه پوشيده تن را
بس وزغ آنجا نشسته
دمبدم در شور و غوغا
 
رودخانه
با دوصد زيبا ترانه
زير پاهای درختان
چرخ می زد ... چرخ می زد همچو مستان
 
چشمه ها چون شيشه های آفتابی
نرم و خوش در جوش و لرزه
توی آنها سنگ ريزه
سرخ و سبز و زرد و آبی
 
با دوپای کودکانه
می پريدم همچو آهو
می دويدم از سر جو
دور می گشتم زخانه
 
می پراندم سنگ ريزه
تا دهد بر آب لرزه
بهر چاه و بهر چاله
می شکستم کرده خاله
 
می کشانيدم به پايين
شاخه های بيدمشکی
دست من می گشت رنگين
از تمشک سرخ و وحشی
 
می شنيدم از پرنده
داستانهای نهانی
از لب باد وزنده
راز های زندگانی
 
هرچه می ديدم در آنجا
بود دلکش ، بود زيبا
شاد بودم
می سرودم :
 
" روز ! ای روز دلارا !
داده ات خورشيد رخشان
اين چنين رخسار زيبا
ورنه بودی زشت و بی جان !
 
" اين درختان
با همه سبزی و خوبی
گو چه می بودند جز پاهای چوبی
گر نبودی مهر رخشان !
 
" روز ! ای روز دلارا !
گر دلارايی ست ، از خورشيد باشد
ای درخت سبز و زيبا
هرچه زيبايی ست از خورشيد باشد ... "
 
اندک اندک ، رفته رفته ، ابرها گشتند چيره
آسمان گرديده تيره
بسته شد رخساره خورشيد رخشان
ريخت باران ، ريخت باران
 
جنگل از باد گريزان
چرخ ها می زد چو دريا
دانه های گرد باران
پهن می گشتند هر جا
 
برق چون شمشير بران
پاره می کرد ابرها را
تندر ديوانه غران
مشت می زد ابرها را
 
 روی برکه مرغ آبی
از ميانه ، از کناره
با شتابی
چرخ می زد بی شماره
 
گيسوی سيمين مه را
شانه می زد دست باران
باد ها با فوت خوانا
می نمودندش پريشان
 
سبزه در زير درختان
رفته رفته گشت دريا
توی اين دريای جوشان
جنگل وارونه پيدا 
 
بس دلارا بود جنگل
به ! چه زيبا بود جنگل
بس ترانه ، بس فسانه
بس فسانه ، بس ترانه
 
بس گوارا بود باران
وه! چه زيبا بود باران 
می شنيدم اندر اين گوهرفشانی
رازهای جاودانی ،پند های آسمانی
 
" بشنو از من کودک من
پيش چشم مرد فردا
زندگانی - خواه تيره ، خواه روشن -
هست زيبا ، هست زيبا ، هست زيبا ! "
 
نویسنده: سیمین ׀ تاریخ: چهار شنبه 15 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

صفحه قبل 1 ... 4 5 6 7 8 ... 11 صفحه بعد

درباره وبلاگ

خداي من خداييست كه اگر سرش فرياد كشيدم به جاي اينكه با مشت به دهانم بزند با انگشتان مهربانش نوازشم مي كند و مي گويد ميدانم جز من كسي نداري !!! به وبلاگ خودتون خوش اومدین


لینک دوستان

لینکهای روزانه

جستجوی مطالب

طراح قالب

CopyRight| 2009 , simin37.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.COM